محمد طاها

چند روز پیش بابایت یک گل کلم بزرگ خرید و قرار شد که شور کلم درست کنیم. هر دفعه میخاستم درست کنم تو نمیذاشتی..تا اینکه بابات عصبانی شد گفت خودم درست میکنم. خلاصه امروز بابابات کلی بحث کردیم. حالا قراره امروز شور کلم درست کنه، خدا میدونه چی بشه؟ از بس جوش زدم پاهایم بی رمق شده.

امروز جمعه است من از محمد طاها جدا شدم.خدایا مواظبش باش

خیلی نگرانم. از همان روز که واکسن زدم.شدید مریض شده بچم..خیلی بالا میاورد.متوکلوپرامید بهش دادم بالا اوردنش خوب شد.ولی الان دو روزه شدیدا اسهاله.مرتب دارم لباس میشورم. نمیدونم چی شدی؟ عورض واکسنه یا نه؟ ولی میگن چشم خوردی..اصلا رمق نداری.سه روزه هیچی نخوردی.

محمدطاهای من. نفس من. عزیز کم. امروز هشتم مهرماه واکسن یکسالگی ات را با چهار روز تاخیر زدیم. آخه سرماخورده بودی گلم... یک واکسن به بازوی راستت زدن.اصلا گریه نکردی. قربونت برم.

چهارم مهر سلام محمد طاهای من دیروز چهار مهر تولدت بود. میخاستم برایت تولد بگیرم .... من سرماخوردم شدید. خودت هم از اول صبح حالی نداشتی. عصر هم تب کردی بردمت دکتر.شب خیلی گریه کردی .خیلی بی قرار بودی نمیدونم چطورت بود؟ ولی خداراشکر صبحی تب نداشتی ان شاالله که زود خوب بشی

سلام امروز شنبه 31 شهریور1397 می باشد. محمد طاهای من اولین سال بود که توی صف آبگوشت میرفت..هیئت میدید. الهی قربونش بروم. چهارشنبه تولد محمد طاهای منه. دلم میخاد بهترین تولد برایش بگیرم. خدایا خودت کمک کن. محمد طاها جان تولد یکسالگیت مبارک عزیزم. پارسال سه شنبه 4 مهر-5 محرم- توی بیمارستان ارجمند به دنیا اومدی. قربون قدمات.صفا اوردی. خیلی ناز و خوشکل بودی .همه حسودیشون میشد.

سلااااااااااااااااااااااام من یک محمد طاها دارم..هنوز یک سالش نشده. خیلی دلم میخاست یک جایی بشه ازش بنویسم واسه روزیکه بزرگ شد تازه اینجا را پیدا کردم و خیلی خوشحالم./ محمد طاهای من هنوز نمیتونه راه بره ولی عاشق راه رفتنه. همش میخواد دستش بگیرم تا راه بره. متاسفانه خیلی جوش زدم بخاطر مشکلاتی که برایم پیش امد و محمد طاها یکم عصبی و زود رنج شده. شاید بزرگ بشه بهتر بشه